جدول جو
جدول جو

معنی بوسه خواهی - جستجوی لغت در جدول جو

بوسه خواهی(سَ / سِخوا / خا)
طلب بوسه کردن:
چو بوسه خواهم از شرم بوسه خواهی من
چو شکّر از نی از او خون برون دمد درحال.
سوزنی.
رجوع به بوسه خواستن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ قا)
طالب و خواستار بوس:
زلفش ره بوسه خواه میرفت
مژگانش خدا دهاد می گفت.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(گُ خوا / خا)
عمل گواه خواه. استشهاد. رجوع به گواه خواه و گواه خواستن شود
لغت نامه دهخدا
(اَ طَ)
بوسه گیر. (فرهنگ فارسی معین) :
کند ترک می نرگس پرخمار
که از روی این گل شود بوسه خوار.
ملاطغرا (از آنندراج) ، جماعت مردم از یک خاندان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). غوغای مردم و منه: بوش و بائش بطریق مبالغه. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) :
دامن او گیر و از او جوی راه
تا برهی زین همه بوش و زمام.
ناصرخسرو.
چون گرگ در رمه آن بوش را به فنا آوردند. (ترجمه تاریخ یمینی چ اول ص 58) ، طعامی است بمصر که از گندم و عدس ترتیب دهند. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج) ، مرد شوریده اخلاط. (منتهی الارب) (از آنندراج). فریاد اختلاط مردمان: ترکتهم هوشابوشاً، یعنی درهم آمیخته و شوریده گذاشت ایشان را. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گواه خواهی
تصویر گواه خواهی
بشهادت خواستن شهادت طلبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوسه خوار
تصویر بوسه خوار
بوسه گیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از به خواهی
تصویر به خواهی
اصلاح طلبی
فرهنگ واژه فارسی سره